کد تقویم

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان درنده‏اى است ، اگر واگذارندش بگزد . [نهج البلاغه]
 
شنبه 89 آذر 6 , ساعت 6:11 عصر

شاید وقتی دیگر


 

 

 

به فکر فرو رفتم که کمی فکر کنم...

به اعمال و رفتارهایم...               به اینکه چگونه ام و چه می کنم...

به اینکه چقدر خداوند را ناظر بر رفتارهای خود می دانم...

بگذار برای بعد...

شاید برای وقتی دیگر.

زمان می گذرد .

بارها می خواستم عوض شوم ولی گفتم:شاید وقتی دیگر.

نمی دانم چه مرگم شده...

نمکی دانم چه شده در حتلی که به ((الم یعلم بان الله یری))اعتقاد دارم ولی باز از گناه دست بر نمی دارم.

مدت هاست ((شاید وقتی دیگر))شعاری شده برای توبه هایم...

نمی دانم چگونه بگویم . یا چگونه بنویسم((خدایا غلط کردم!))

خدایا می ترسم.می ترسم روزی هم که من تو را می خوانم و از تو کمک می جویم

ندا دهی:((شاید وقتی دیگر!))

ولی به من گفته اند و خود می دانم:تو این گونه نیستی

خدا این نوشته را توبه من قرار ده و دستم را بگیر...

خدایا ستارالعیوبی ات را با تمام وجود حس کرده ام طعم غفارالذنوبی ات را به من بچشان...                     آمین!!

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ